کلمه جو
صفحه اصلی

شولم

لغت نامه دهخدا

شولم. [ ش َ ل َ ] ( ع اِ ) گندم دیوانه. مترادف شالم. ( منتهی الارب ). شالم. شیلم. زؤان. زیوان. سعیع. شلمک. ( یادداشت مؤلف ).

شولم. [ ل َ ] ( اِ ) لفظی است ظاهراً بی معنی ، مذکور در داستانی از کلیله و دمنه برساخته مردی بازرگان بدین شرح که : بازرگانی شب هنگام به نزدیک زن خفته بود، آوای پای دزدان از بام شنود، نرم نرمک زن را بیدار کرد و گفت به الحاح از من بپرس که این مال از چه راه به دست آورده ای. زن به اشارت شوی پرسیدن گرفت ، مرد انکار کرد و زن اصرار. پس مرد چنانکه دزدان بشنوند گفت اگر با کس نگوئی بگویم که این مال من از دزدی جمع شده است که در آن کار استاد بودم و افسونی دانستم که شبهای مقمر پیش دیوارهای توانگران می ایستادمی و هفت بار میگفتمی که «شولم شولم » و دست در مهتاب زدمی و به درون رفتمی و آنچه از خواسته توانستمی برگرفتمی و با کمک همان افسون از روزن برشدمی. مهتر آن دزدان بشنود، شادمان شد و هفت بار شولم شولم بر زبان راند و پای در روزن نهادن همان بود و به گردن فتادن همان. مرد برخاست و چوبدستی برگرفت و شانه هاش محکم فروکوفت... :
ناید به وزارت به محل پدرت کس
مرکب نشود مهتاب از رقیه شولم.
مختاری.
تو پسندی فسان خاطر من
زو شود چون فسانه شولم.
سنایی.

شولم . [ ش َ ل َ ] (ع اِ) گندم دیوانه . مترادف شالم . (منتهی الارب ). شالم . شیلم . زؤان . زیوان . سعیع. شلمک . (یادداشت مؤلف ).


شولم . [ ل َ ] (اِ) لفظی است ظاهراً بی معنی ، مذکور در داستانی از کلیله و دمنه برساخته ٔ مردی بازرگان بدین شرح که : بازرگانی شب هنگام به نزدیک زن خفته بود، آوای پای دزدان از بام شنود، نرم نرمک زن را بیدار کرد و گفت به الحاح از من بپرس که این مال از چه راه به دست آورده ای . زن به اشارت شوی پرسیدن گرفت ، مرد انکار کرد و زن اصرار. پس مرد چنانکه دزدان بشنوند گفت اگر با کس نگوئی بگویم که این مال من از دزدی جمع شده است که در آن کار استاد بودم و افسونی دانستم که شبهای مقمر پیش دیوارهای توانگران می ایستادمی و هفت بار میگفتمی که «شولم شولم » و دست در مهتاب زدمی و به درون رفتمی و آنچه از خواسته توانستمی برگرفتمی و با کمک همان افسون از روزن برشدمی . مهتر آن دزدان بشنود، شادمان شد و هفت بار شولم شولم بر زبان راند و پای در روزن نهادن همان بود و به گردن فتادن همان . مرد برخاست و چوبدستی برگرفت و شانه هاش محکم فروکوفت ... :
ناید به وزارت به محل پدرت کس
مرکب نشود مهتاب از رقیه ٔ شولم .

مختاری .


تو پسندی فسان خاطر من
زو شود چون فسانه ٔ شولم .

سنایی .



فرهنگ عمید

= شیلم

شیلم#NAME?


دانشنامه عمومی

شولم، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان فومن در استان گیلان ایران است، در امتداد جاده شولم روستای کوچکتری به نام شولم رودبار (شولمه ربار) قرار دارد.
این روستا در دهستان گشت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱٬۲۷۰ نفر (۳۶۱خانوار) بوده است.

شولم (نوردراین وستفالن). شهر شولم (به آلمانی: Schwelm) در ایالت نوردراین-وستفالن در کشور آلمان واقع شده است.
آلمان
فهرست شهرهای آلمان

پیشنهاد کاربران

نام روستایی در استان گیلان از توابع شهرستان فومن

در زبان لری بختیاری به معنی
شول پیام. مرد خانه. پسرم
Sholom


کلمات دیگر: