کلمه جو
صفحه اصلی

kissy

انگلیسی به فارسی

(عامیانه) با محبت، اهل ماچ و بوسه، ماچی


(عامیانه) بوسیدنی، ماچ کردنی


بوسه


جملات نمونه

Her grandfather was very kissy.

پدربزرگش خیلی اهل روبوسی بود.


kissy lips

لب‌های بوسیدنی



کلمات دیگر: