کلمه جو
صفحه اصلی

point-blank

انگلیسی به فارسی

(تیراندازی) از نزدیک، نزدیک به دهانه


تیر انداخته شده از نزدیک


راست، مستقیم، مستقیما


رک، بی پرده، صریح، صریحا


نقطه خالی، رو به نشان، مستقیم، رک


جملات نمونه

a point-blank refusal

امتناع صریح


point-blank shooting

تیراندازی از فاصله‌ی کم


point-blank range

فاصله‌ی بسیار کم


He shot Ali point-blank.

علی را از نزدیک با تیر زد.


a projectile following a point-blank trajectory

پرتاب‌های با مسیر مستقیم


He took them point-blank to the hospital.

آنان را مستقیماً به بیمارستان برد.


I told him point-blank, "get out!"

رک و راست به او گفتم ((برو بیرون!))



کلمات دیگر: