(عامیانه) مخفیانه طرح شده
put-up
انگلیسی به فارسی
پر کردن، کنار گذاردن، بسته بندی کردن، در ظرف گذاردن، کنسرو کردن، بیگودی بگیسو زدن، بناء کردن، برگزیدن
جملات نمونه
a put-up job
کاری که از قبل و به طور سری نقشهکشی شده
کلمات دیگر:
(عامیانه) مخفیانه طرح شده
پر کردن، کنار گذاردن، بسته بندی کردن، در ظرف گذاردن، کنسرو کردن، بیگودی بگیسو زدن، بناء کردن، برگزیدن
a put-up job
کاری که از قبل و به طور سری نقشهکشی شده