کلمه جو
صفحه اصلی

sync or synch

انگلیسی به فارسی

مخفف: synchronize و synchronization


جملات نمونه

The sound track is not in sync with the actor's lips.

نوار صدا با لبهای بازیگر هم‌زمان نیست. (جور نیست)


Production is out of sync with consumption.

تولید با مصرف هماهنگی ندارد.


اصطلاحات

in sync (or synch)

1- هم‌زمان(با) 2- هم‌ساز، متوافق، هماهنگ(با)، جور


out of sync (or synch)

1- ناهم‌زمان(با) 2- ناهم‌ساز، نامتوافق، ناهماهنگ، ناجور



کلمات دیگر: