کلمه جو
صفحه اصلی

break away

انگلیسی به فارسی

ناگهان رها کردن


به‌طور حقیقی یا مجازی جدا شدن


شکستن دور، جدایی، فرار، استعفاء، رم، هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو


مترادف و متضاد

leave suddenly, depart


Synonyms: escape, flee, fly, leave, part company, quit, run away, split


Become separated



کلمات دیگر: