کلمه جو
صفحه اصلی

آتشگاه

مترادف و متضاد

آتشکده، آذرگاه، اجاق، پرستشگاه، معبد


فرهنگ معین

( ~.) (اِمر.) 1 - آتشکده . 2 - آتشدان .


لغت نامه دهخدا

آتشگاه . [ ت َ ] (اِخ ) نام قلعه ای بوده است محکم به ترشیز. (نزهةالقلوب ). || نام محلی در مغرب باکو بفاصله ٔ پانزده هزار گز، و ایرانیان را در قدیم چندین آتشکده ٔ معروف در آنجا بوده است . در این محل چاه نفتی است با دهانه ٔ بیضی بطول چهل گز که پیوسته در حال احتراق است و شعله های آتش از آن بیرون آید و گاه تا شش گز بالا رود. در اطراف این محل هر کجا زمین را گود کنند نفت در آن جمعشود، و چون کبریتی نزدیک زمین آتش زنند درحال زمین مشتعل گردد. || نام محلی کنار راه اصفهان بنجف آباد میان کلادان و امیریه به 7300 گزی اصفهان .


آتشگاه . [ ت َ ] (اِ مرکب ) بیت النار. (السامی فی الاسامی ). آتشکده . معبد آتش پرستان : کیخسرو آنجا شد [ به آتشگاه کرکو] و پلاس پوشید و دعا کرد ایزد تعالی آنجا روشنائی فرا دید آورد که اکنون آتشگاه است . (تاریخ سیستان ). وآنجایگه که اکنون آتشگاه کرکوی است معبدجای گرشاسب بود. (تاریخ سیستان ). جهودان را نیز کنشت است و ترسایان را کلیسا و گبرکان را آتشگاه . (تاریخ سیستان ).
از فراوان طپش غم که مرا در دل بود
گفتی اندر دل من ساخته اند آتشگاه .

فرخی .


و اسفندیار بفرمان پدر آن را از بتان خالی کرد و آتشگاه کرد. (مجمل التواریخ ).
نفسم سرد و سینه آتشگاه
دهنم خشک و دیده طوفان بار.

انوری .


ای گشته دلم بی تو چو آتشگاهی
وز هر رگ جان من به آتش راهی
چون میدانی که در دل آتش دارم
ناآمده بگذری چو آتش خواهی .

عطار.



فرهنگ عمید

۱. بنایی در پیرامون شهرها که زردشتیان در آن آتش روشن می‌کنند.
۲. [قدیمی] آتشکده: ◻︎ نفسم سرد و سینه آتشگاه / دهنم خشک و دیده طوفان‌بار (انوری: ۱۹۲).
۳. جای افروختن آتش مقدس در آتشکده.



کلمات دیگر: