بدآغار. [ ب َ ] (ص مرکب ) بدرگ . بدسرشت . (آنندراج ) :
یکی زشت روی بدآغار بود
تو گویی به مردم گزی مار بود.
یکی زشت روی بدآغار بود
تو گویی به مردم گزی مار بود.
ابوشکور (از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1238).
ابوشکور (از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1238).
بدذات؛ بدسرشت؛ بدنهاد: ◻︎ یکی زشتروی بدآغار بود / توگویی به مردمگزی مار بود (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۰).