کلمه جو
صفحه اصلی

تودرتو

فارسی به انگلیسی

complicated, elaborate


لغت نامه دهخدا

تودرتو. [ دَ ] (ص مرکب ) توئی درون توئی .با توهای بسیار: جامه ٔ تودرتو؛ تابرتا. لابرلا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || که بیکدیگر در وراه دارد: اطاقهای تودرتو؛ که بیکدیگر در دارند. که هر یک را به دیگر راه و در است . (یادداشت ایضاً).
- تودرتو کردن ؛ به قصد فریب ، مخلوط و درهم کردن چنانکه حسابی را: تودرتو کردن حسابی ؛ به قصد نفع نامشروع حسابها را درهم و پیچیده کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تو شود.


فرهنگ عمید

= تو tu ⟨ توبرتو


گویش بختیاری

تو در تو، چند اتاق که درهایشان درون هم باز شود.



کلمات دیگر: