(نِ) [ ع - فا. ] (ص فا.) حمایت کننده ، طرفدار.
جانب دار
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
جانب دار. [ ن ِ ] (نف مرکب ) حمایت کننده . امدادکننده . اعانت کننده . (از بهار عجم ). طرفدار. مددکار. دستگیر. یاور. وکیل . حامی . (ناظم الاطباء) :
جانب خود را فروباید گذاشت
هر کرا دیدیم جانب دار تست .
جانب خود را فروباید گذاشت
هر کرا دیدیم جانب دار تست .
طالب آملی (از بهار عجم ).
فرهنگ عمید
طرفدار؛ حمایتکننده.
کلمات دیگر: