کلمه جو
صفحه اصلی

چهارضرب

لغت نامه دهخدا

چهارضرب . [ چ َ / چ ِ ض َ ] (اِ مرکب ) بحر هفتم از اصول هفده گانه ٔ موسیقی . (فرهنگ فارسی معین ). || نواختن ضرب چنانکه در زورخانه ها معمول است . || کنایه از تراشیدن موی ریش و سبیل و ابرو چنانکه بعضی قلندران کنند. || لعن چهارضرب ؛ لعنی که عوام متعصب شیعه کنند. رجوع به چارضرب و لعن شود.


فرهنگ عمید

۱. (موسیقی) نوعی نواختن ساز.
۲. [قدیمی] از آیین‌های قلندران شامل تراشیدن موی سر، صورت (ریش‌وسبیل) و ابرو.



کلمات دیگر: