کلمه جو
صفحه اصلی

خاک ریز

لغت نامه دهخدا

خاک ریز. (اِخ ) دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان . واقع در 3 هزارگزی باختر قصبه ٔ اسدآباد و کنار راه فرعی اسدآباد به آجین . ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر و مالاریائی دارای 2246 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی و فارسی است آب آنجا از سه رشته قنات و رودخانه شهاب لوجین میباشد. محصولاتش غلات و انگور و لبنیات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد. صنایع دستی زنان قالی بافی و راه اتومبیل رو است این ناحیه یک دبستان و 12 باب دکان دارد. قالیچه های بافت این ده در بخش اسدآباد بخوبی مشهور است و تپه مصنوعی از آثار ابنیه ٔ قدیمیه نیز در آنجا وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).


خاک ریز. (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 35 هزارگزی شمالی گرمی و یک هزارگزی شوسه پیله سوار اصلاندوز. ناحیه ای است جلگه ای دارای آب و هوای معتدل و 5 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی است . آب آنجا از چشمه سار و محصولات آنجا غلات میباشد. شغل اهالی زراعت وراه ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


خاک ریز. (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔبخش مرکزی شهرستان زنجان واقع در 27 هزارگزی جنوب زنجان و 3 هزارگزی راه عمومی . ناحیه ای است کوهستانی وسردسیر دارای 118 تن سکنه با مذهب شیعه و زبان ترکی . آب آنجا از چشمه سار و محصولاتش غلات و انگور است . شغل اهالی زراعت و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).


فرهنگ عمید

۱. جایی که در آن خاک ریخته باشند.
۲. محلی در کنار خندق که خاک‌های کنده‌شده را برای جلوگیری از عبورومرور در آنجا می‌ریزند.



کلمات دیگر: