( ~.) (ص فا.) آن که جام باده را تا ته بنوشد.
دردآشام
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
دردآشام . [ دُ ] (نف مرکب ) دردآشامنده . آشامنده ٔ درد. آنکه جام شرابی را تهی می کند و تا ته آن می آشامد. (ناظم الاطباء). توسعاً شرابخوار :
می با جوانان خوردنم خاطر تمنا می کند
تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را.
درین سماع همه ساقیان شاهدروی
برین شراب همه صوفیان دردآشام .
مستی از من پرس و شور عاشقی
آن کجا داند که دردآشام نیست .
آن حریفی که شب و روز می صاف کشد
بود آیا که کند یاد ز دردآشامی .
جمله وحش و طیر مست جام عشق
جان هر یک گشته دردآشام عشق .
فلک امشب به کام رند دردآشام می گردد
عسس رو خواب راحت کن که امشب جام می گردد.
می با جوانان خوردنم خاطر تمنا می کند
تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را.
سعدی .
درین سماع همه ساقیان شاهدروی
برین شراب همه صوفیان دردآشام .
سعدی .
مستی از من پرس و شور عاشقی
آن کجا داند که دردآشام نیست .
سعدی .
آن حریفی که شب و روز می صاف کشد
بود آیا که کند یاد ز دردآشامی .
حافظ.
جمله وحش و طیر مست جام عشق
جان هر یک گشته دردآشام عشق .
اسیر لاهیجی (از آنندراج ).
فلک امشب به کام رند دردآشام می گردد
عسس رو خواب راحت کن که امشب جام می گردد.
ملا فغفور لاهیجانی (از آنندراج ).
فرهنگ عمید
آنکه جام باده را تا ته بیاشامد؛ دردآشامنده؛ دردنوش؛ بادهخوار.
کلمات دیگر: