المناک، دردآگین، دردآلوده، دردناک، مولم
دردآلود
مترادف و متضاد
فرهنگ معین
(دَ) (ص مف .) = دردآلوده : دردناک ، دردمند.
لغت نامه دهخدا
دردآلود. [ دَ ] (ن مف مرکب ) دردآلوده . آلوده به درد. دردناک . دردمند. دلگیر. غمناک . (ناظم الاطباء) :
ز آه آن طفلکان دردآلود
گردی از غار بردمید چو دود.
آه دردآلود سعدی گر ز گردون بگذرد
در توکافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر.
روی زرد است و آه دردآلود
عاشقان را گواه رنجوری .
ای وصالت آرزوی جان غم فرسود من
در فراقت شد به گردن آه دردآلود من .
ز آه آن طفلکان دردآلود
گردی از غار بردمید چو دود.
نظامی .
آه دردآلود سعدی گر ز گردون بگذرد
در توکافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر.
سعدی .
روی زرد است و آه دردآلود
عاشقان را گواه رنجوری .
حافظ.
ای وصالت آرزوی جان غم فرسود من
در فراقت شد به گردن آه دردآلود من .
اسیری لاهیجی (از آنندراج ).
دردآلود. [ دُ ] (ن مف مرکب ) دردآلوده . هر چیز روانی مانند آب و یا شیر که کدر و آلوده به دردی باشد. (ناظم الاطباء). توأم با دُرد. تیره . کدر. به لای آمیخته . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
باده دردآلودتان مجنون کند
صافی ار باشد ندانم چون کند.
باده دردآلودتان مجنون کند
صافی ار باشد ندانم چون کند.
مولوی ؟
فرهنگ عمید
دردناک؛ دردمند.
۱. هر مایعی که آلوده به دردی باشد؛ آلوده به درد.
۲. شرابی که مخلوط با درد باشد.
کلمات دیگر: