کلمه جو
صفحه اصلی

زرآگین

لغت نامه دهخدا

زرآگین . [ زَ ] (ص مرکب ) به زرآگنده . زرین :
مدخلان را رکاب زرآگین
پای آزادگان نیابد سر.

رودکی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).



فرهنگ عمید

۱. پر از زر؛ انباشه از زر.
۲. سراسر زردرنگ؛ به‌ رنگ زر: ◻︎ بوستان را مهرگانی‌باد زرّآگین کند / رنگ بستاند ز گل‌ها باده را رنگین کند (قطران: ۸۷).



کلمات دیگر: