زهرآمیغ. [ زَ ] (ن مف مرکب ) زهرآلود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : همه از آن شراب زهرآمیغشده بخوردند. (الابنیه ، یادداشت ایضاً).
زهرآمیغ
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
زهرآمیز؛ آمیخته به زهر؛ زهرآلود.
کلمات دیگر:
زهرآمیغ. [ زَ ] (ن مف مرکب ) زهرآلود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : همه از آن شراب زهرآمیغشده بخوردند. (الابنیه ، یادداشت ایضاً).
زهرآمیز؛ آمیخته به زهر؛ زهرآلود.