۱. اسب؛ اسب تیرهرنگ.
۲. [مجاز] فلک.
۳. [مجاز] آسمان: ◻︎ فلک بر سبزخنگی تند تیز است / ز راهش روح را جای گریز است (نظامی۲: ۱۹۰)، ◻︎ مه جلوه مینماید بر سبزخنگ گردون / تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان (حافظ: ۷۷۰).
سبزخنگ
فرهنگ عمید
کلمات دیگر:
۱. اسب؛ اسب تیرهرنگ.
۲. [مجاز] فلک.
۳. [مجاز] آسمان: ◻︎ فلک بر سبزخنگی تند تیز است / ز راهش روح را جای گریز است (نظامی۲: ۱۹۰)، ◻︎ مه جلوه مینماید بر سبزخنگ گردون / تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان (حافظ: ۷۷۰).