عاشق؛ عاشقپیشه؛ کسی که عشقبازی میکند؛ آن که کارش عشقورزی است: ◻︎ تو که در بند خویشتن باشی / عشقبازی دروغزن باشی (سعدی: ۱۳۴).
عشق باز
فرهنگ عمید
کلمات دیگر:
عاشق؛ عاشقپیشه؛ کسی که عشقبازی میکند؛ آن که کارش عشقورزی است: ◻︎ تو که در بند خویشتن باشی / عشقبازی دروغزن باشی (سعدی: ۱۳۴).