کلمه جو
صفحه اصلی

غریب آشنا

لغت نامه دهخدا

غریب آشنا. [ غ َ ] (ص مرکب ) آنکه با غریب آشنا باشد. غریب نواز. غریب پرور. غریب دوست :
غریب آشنا باش و سیاح دوست
که سیاح جلاب نام نکوست .

سعدی (بوستان ).



فرهنگ عمید

آن‌که با غریبان آشنایی و دوستی کند؛ غریب‌نواز؛ غریب‌دوست: ◻︎ غریب‌آشنا باش و سیاح‌دوست / که سیاح جَلاّب نام نکوست (سعدی۱: ۴۴).



کلمات دیگر: