( ~ . هَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) بیرون کنندة غم .
غم آهنج
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
غم آهنج . [ غ َ هََ ] (نف مرکب ) بیرون کننده ٔ غم . غم زدا. (از: غم + آهنج ، آهنجنده یعنی برآورنده و بیرون کننده ). رجوع به غم شود :
تو همان جام غم آهنج بخواه از ترکی
که ز خوبان چو مه از انجم زی انجمن است .
تو همان جام غم آهنج بخواه از ترکی
که ز خوبان چو مه از انجم زی انجمن است .
سیدحسن غزنوی .
فرهنگ عمید
برآورنده و بیرونکنندۀ غم؛ غمآهنجنده؛ غمزدا.
کلمات دیگر: