فراافکندن . [ ف َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به میان آوردن : بار داد و وزیر و سپهسالار و اعیان حاضر آمدند و از این حدیث فراافکند. (تاریخ بیهقی ). رجوع به فرا شود.
فراافکندن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
به میان آوردن.
کلمات دیگر:
فراافکندن . [ ف َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به میان آوردن : بار داد و وزیر و سپهسالار و اعیان حاضر آمدند و از این حدیث فراافکند. (تاریخ بیهقی ). رجوع به فرا شود.
به میان آوردن.