کلمه جو
صفحه اصلی

فرمان فرما

فرهنگ معین

(ی ) ( ~ . فَ) (ص فا.) فرمانروا، حاکم ، پادشاه .


لغت نامه دهخدا

فرمان فرما. [ ف َ ف َ ] (نف مرکب ) فرمان روا. آنکه فرمان راند وحکم فرماید. مرادف حکم فرما. (یادداشت به خط مؤلف ).فرمان روا. حاکم . آمر. مجری احکام . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

فرمان‌دهنده؛ امرکننده؛ آمر؛ حاکم: ◻︎ هرکه او خدمت فرخندۀ او پیشه گرفت / بر جهان کامروا گردد و فرمان‌فرمای (فرخی: ۳۶۷).



کلمات دیگر: