کلمه جو
صفحه اصلی

فرورفته

فارسی به انگلیسی

concave, depressed, hollow


مترادف و متضاد

۱. گود، مقعر
۲. غر
۳. غرق


لغت نامه دهخدا

فرورفته . [ ف ُرو رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بزیررفته . پایین رفته .
- فرورفته دم ؛ ستم کش و مغموم و بلادیده . (ناظم الاطباء). بی زبان . کسی که هرچه ستم کنند دم برنیاورد.
|| سپری شده . گذشته :
نه از آن روز فرورفته ٔ عمر
پس پیشین خبری خواهم داشت .

خاقانی .



فرهنگ عمید

۱. ویژگی آنچه سطح آن گود شده باشد.
۲. [قدیمی، مجاز] گذشته؛ سپری‌شده: ◻︎ نه ازآن روز فرورفتهٴ عمر / پس پیشین خبری خواهم داشت (خاقانی: ۸۳).
۳. [مجاز] مستغرق؛ مشغول.



کلمات دیگر: