کلمه جو
صفحه اصلی

کارروایی

لغت نامه دهخدا

کارروائی. [ کارْ، رَ ] ( حامص مرکب ) سودمندی. کارسازی و تدبیر کار و مباشرت کار و دلالت برای کار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

کارروا بودن؛ تدبیر کار؛ کارسازی.



کلمات دیگر: