کلمه جو
صفحه اصلی

کلکل

فرهنگ معین

( ~ .) [ ع . ] (اِ.) سینه یا اندرون میانه سینه .


لغت نامه دهخدا

کلکل . [ ک َ ک َ ] (اِ) بمعنی هرزه گویی کردن و کاو کاو نمودن باشد. (برهان ) (از آنندراج ). هرزه گویی و سخن بی معنی و لاطائل . (ناظم الاطباء). هرزه گویی .کاوکاو. (فرهنگ فارسی معین ). اسم صوت گردکان خشک چون بهم ساید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
در سفر با گردکانم در جوال
می کشم از کلکل او قیل و قال .
بسحاق اطعمه (از قول خرما از فرهنگ رشیدی ).
|| پرسش و سؤال . (ناظم الاطباء). جستجو و پرسش . (از اشتینگاس ). || لیموی بسیار ترش . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).


کلکل . [ ک َ ک َ ] (ع اِ) کلکال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کلکال شود.


کلکل . [ ک َ ک َ / ک ِ ک َ / ک ُ ک َ ] (اِ) نام دارویی است که آن رابه عربی مقل گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). به لغت اهل خراسان مقل است . (ترجمه ٔ صیدنه ).


کلکل . [ ک ُک ُ ] (ع ص ) مرد سبک گوشت چابک یا پست بالای درشت اندام سخت گوشت . کُلاکِل نیز مانند آن و کُلکُلَة مونث آن است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

میان هر دو چنبر گردن؛ سینه؛ میانۀ سینه.


دانشنامه عمومی

کَلْکَلْ:(kalkal) در گویش گنابادی یعنی بحث ، جدال. (رک کلکل و کل کل در دهخدا، معین و عمید)



کلمات دیگر: