گردآمده . [ گ ِ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) جمعشده . فراهم شده :
چو پردخته شد زآن دگر ساز کرد
در گنج گردآمده باز کرد.
رجوع به گرد آمدن شود.
چو پردخته شد زآن دگر ساز کرد
در گنج گردآمده باز کرد.
فردوسی .
رجوع به گرد آمدن شود.
فردوسی .
فراهمآمده؛ جمعشده.