کلمه جو
صفحه اصلی

لشکرشکوف

لغت نامه دهخدا

لشکرشکوف . [ ل َ ک َ ش ِ ] (نف مرکب )مرد لشکرشکاف . شجاع و دلاور. (آنندراج ) :
که لشکرشکوفان مغفرشکاف
نهان صلح جویند و پیدا مصاف .

سعدی .


- لشکرشکوفان ؛ جماعتی که در وقت جنگ گریزند و لشکر را بددل کرده گریزانند. (فرهنگ خطی ).

فرهنگ عمید

۱. آن‌که صف لشکریان دشمن را بشکافد؛ لشکرشکن.
۲. [مجاز] دلاور: ◻︎ که لشکر‌شکوفان مغفرشکاف / نهان صلح جستند و پیدا مصاف (سعدی۱: ۷۷ حاشیه).



کلمات دیگر: