مادرآورد. [ دَ وَ ] (ن مف مرکب ) مادرآورده . به ارث رسیده از مادر. موروثی . مادرزاد. آنچه که از مادر رسیده باشد. ذاتی :
مرا هست این نکوئی مادرآورد
مرا دایه به مهر و ناز پرورد.
دشمن ز نحوس مادرآورد
آغاز مخالفت برآورد.
بروزگار هوای تو کم شود، نی نی
هوای تو عرضی نیست مادرآورد است .
وفا خصلت مادرآورد توست
مگرد از سرشتی که بود از نخست .
فغان من از دست جور تو نیست
که از طالع مادرآورد من .
مرا هست این نکوئی مادرآورد
مرا دایه به مهر و ناز پرورد.
(ویس و رامین ).
دشمن ز نحوس مادرآورد
آغاز مخالفت برآورد.
(تحفةالعراقین ).
بروزگار هوای تو کم شود، نی نی
هوای تو عرضی نیست مادرآورد است .
خاقانی .
وفا خصلت مادرآورد توست
مگرد از سرشتی که بود از نخست .
نظامی .
فغان من از دست جور تو نیست
که از طالع مادرآورد من .
سعدی .