کلمه جو
صفحه اصلی

نیکوخصال

لغت نامه دهخدا

نیکوخصال . [ خ ِ ] (ص مرکب ) کسی که دارای خصلت های پسندیده باشد. (ناظم الاطباء). نکوخصلت :
چه نیکوخصال و چه نیکوفعالی
چه پاکیزه طبعی و پاکیزه رایی .

فرخی .


آزادطبع و پاک نهاد و مجرد است
نیکوخصال و نیک خوی است و موحد است .

منوچهری .



فرهنگ عمید

آن‌که دارای خصلت‌های خوب است؛ نیک‌خصال؛ خوش‌اخلاق.



کلمات دیگر: