(ق مر.) هیچ وقت ، هرگز.
هیچ گاه
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
هیچ گاه . (ق مرکب ) هیچ وقت . هرگز :
گر کند هیچ گاه قصد گریز
خیز ناگه به گوشش اندر میز.
گر کند هیچ گاه قصد گریز
خیز ناگه به گوشش اندر میز.
خسروی .
فرهنگ عمید
۱. هیچوقت.
۲. هرگز.
کلمات دیگر:
(ق مر.) هیچ وقت ، هرگز.
خسروی .
۱. هیچوقت.
۲. هرگز.