خاموش کردن , ارامش دادن , مخفي نگاهداشتن , ارام شدن , صدا د ر نياوردن , ساکت , ارام , خموش , باغباني , خموشي , خاموشي , سکوت , ارامش , فروگذاري , ساکت کردن , ارام کردن , خاموش شدن
صمه
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
صمة. [ ص ِم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن طفیل بن قرة القشیری از شعرای عصر اموی است و در بادیةالعراق سکونت داشت و به شام منتقل گشت ، سپس به غزای دیلم رفت و در حدود سال 95 هَ . ق . در طبرستان درگذشت . (از الاعلام زرکلی ص 435).
صمة. [ ص ِم ْ م َ ] (ع ص ) مرد دلاور. دلیر. (مهذب الاسماء). || (اِ) شیر بیشه . || مار نر. || خارپشت ماده . || سربنده قارورة. ج ، صِمَم .
کلمات دیگر: