لنگر , لنگر کشتي( ) لنگر انداختن , محکم شدن , بالنگر بستن يانگاه داشتن
مرساه
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
مرساة. [ م ِ ] (ع اِ) لنگر کشتی . (منتهی الارب ) (دهار) (از اقرب الموارد). اَنجر. (اقرب الموارد). ج ، مَراسی (مَراس ). (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
کلمات دیگر: