کلمه جو
صفحه اصلی

مسحه

عربی به فارسی

لکه , اغشتن , الودن , لکه دار کردن , پاک کردن , خشک کردن , بوسيله مالش پاک کردن , از ميان بردن , زدودن


لغت نامه دهخدا

مسحة. [ م َ ح َ ] (ع اِ) اسم المرة است مصدر مسح را. (از اقرب الموارد). یک مالش . یک بار مسح کردن . رجوع به مسح شود. || اندک . و اثر اندک که از لمس کردن دست نمناک بر روی جسم میماند، و از آن جمله است که گویند: علیه مسحة من جمال أو هزال ؛ یعنی اندکی از آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).



کلمات دیگر: