قاعده سازي , دستور سازي , تبديل به قاعده رمزي
صیاغه
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
صیاغة. [ غ َ ] (ع مص ) صیاغت . زرگری . زرگری کردن . زیور و آلات زر ساختن . تسبیک . || آفریدن . || آراستن . || ساختن چیزی بر هیأتی مخصوص . (اقرب الموارد).
دانشنامه عمومی
خاک تولید شده از ساختن طلا و نقره
کلمات دیگر: