انزوا , کناره گيري
عزله
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
عزلة. [ ع َ زَ ل َ ] (ع اِ) استخوان سر سرین که به زمین رسد. (منتهی الارب ). حَرقَفة و استخوان سر سرین . (اقرب الموارد). و رجوع به حرقفة شود. || (ص ، اِ) ج ِ عازل . (اقرب الموارد). رجوع به عازل شود.
عزلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) دهی است به یمن از اعمال بَحرانة. (منتهی الارب ). عزلة بحرانة؛ از قرای یمن است . (از معجم البلدان ).
عزلة. [ ع ُ ل َ ] (ع اِمص ) دوری و گوشه نشینی ، و از آن جمله است حدیث : العزلة عبادة. (از منتهی الارب ). اسم است اعتزال را. (از اقرب الموارد). جدائی . (دهار). گوشه گرفتن ازبرای عبادت ، و جدا شدن از زن و فرزند. (آنندراج ). خارج شدن از مخالطت و آمیزش با خلق بوسیله ٔ انزواء و انقطاع . (از تعریفات جرجانی ). عزلت . و رجوع به عزلت شود.
کلمات دیگر: