سلحشوري , دليري , جوانمردي , فتوت , تعارف
فروسیه
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
فروسیة. [ ف ُ سی ی َ ] (ع مص ) زیرک و نیک ماهر گردیدن در سواری . (منتهی الارب ). حاذق گردیدن در امر خیل . (اقرب الموارد). || شناختن اسب و سواری کردن . || (اِمص ) سواری . || اسب شناسی . (منتهی الارب ). فروسة. رجوع به فروسة شود.
کلمات دیگر: