بخشش , اعطاء , اهداء , عطا , امتياز , اجازه واگذاري رسمي , کمک هزينه تحصيلي , دادن , بخشيدن , اعطا کردن , تصديق کردن , مسلم گرفتن , موافقت کردن , پاداش , انعام , التفات , سپاسگزاري , رايگاني , نوبت بازي , اعانه
منحه
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
منحة. [ م ِ ح َ ] (ع اِ) دهش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عطا و دهش . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اما بعد، احسن اﷲ حفظک و حیاطتک و امتع امیرالمؤمنین بک و بالنعمة الجسیمة و المنحة الجلیلة و الموهبة النفیسة فیک . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 296) . رجوع به منحت شود. || آن اشتر که بدهند تا از شیر و پشم او نفع گیرند. (مهذب الاسماء). ستور که پشم و شیر و بچه اش دهند کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده شتر یا گوسفندی که به کسی دهند به اینکه پشم و شیر و بچه ٔ آن مال آن کس باشد و خود حیوان مال صاحبش بود. ج ، مِنَح . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در اصطلاح فقه ، گوسفندی است که عاریه می دهند تا مستعیر از شیر آن استفاده کند. (ترمینولوژی حقوق ، تألیف جعفری لنگرودی ). || هر چیز عاریتی . (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: