مقاومت , استحکام
مقاومه
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
مقاومة. [ م ُ وَ م َ ] (ع مص ) با کسی برابری کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). برابری کردن . با کسی در کشتی و جز آن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || با کسی ایستاده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ایستادگی کردن با کسی . قِوام . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مقاومت شود. || برابری کردن با چیزی مانند قیمت که برابری می کند با متاع . || ضدیت کردن . (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: