کلمه جو
صفحه اصلی

مراهقه

عربی به فارسی

نو جواني , دوره جواني , دوره ء شباب , بلوغ , رشد


لغت نامه دهخدا

مراهقة. [ م ُ هَِ ق َ ] (ع ص ) دختربچه ٔ نزدیک به حد بلوغ . تأنیث مراهق است . رجوع به مراهقة و مراهق و نیز رجوع به متن اللغة شود.


مراهقة. [م ُ هََ ق َ ] (ع مص ) نزدیک رسیدن کودک به بلوغ . (منتهی الارب ). به نزدیک بلوغ رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به احتلام نزدیک شدن پسربچه . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). فهو: مراهق و راهق ؛ و هی : مراهقة و راهقة. (متن اللغة). || قریب آخر وقت حج رسیدن به مکه . (از منتهی الارب ). رجوع به مراهق شود.



کلمات دیگر: