کلمه جو
صفحه اصلی

قیاده

عربی به فارسی

فرمان , سکان , اهرم سکان , نظارت , اداره , زمام , اداره کردن , دسته , رهبري , مقدم , پيشتاز , عمده


لغت نامه دهخدا

قیادة. [ دَ ] (ع مص ) کشیدن ستور و جز آن . قَود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَود شود.



کلمات دیگر: