ميل داشتن , ارزو کردن , ميل , ارزو , کام , خواستن , خواسته , شهوت , هوس , حرص واز , شهوت داشتن , گردن , گردنه , تنگه , ماچ و نوازش کردن
رغبه
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
رغبة. [ رَ غ َ ب َ ] (ع مص ) رُغبَة. مصدر به معنی رُغبی ̍ و رَغبی ̍. (منتهی الارب ). رجوع به مصادر مذکور شود.
رغبة. [ رُ ب َ ] (ع مص ) رَغَبَة. مصدر به معنی رُغبی ̍ و رَغبی ̍. (منتهی الارب ). رجوع به مصادر مذکور شود.
رغبة. [ رَ ب َ ] (ع مص ) رغبت . رغبت در چیز کردن . (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 52). مصدر به معنی رَغب و رُغبی ̍. (منتهی الارب ). خواهانی . (دهار). رجوع به رغبت شود. || رغبت از چیزی گردانیدن .(ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار).
کلمات دیگر: