گام , قدم , خرامش , شيوه , تندي , سرعت , گام زدن , با گامهاي اهسته و موزون حرکت کردن قدم زدن , پيمودن , با قدم اهسته رفتن , قدم رو کردن
سرعه
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
سرعة. [ س ُ ع َ ] (ع اِمص ) شتاب . نقیض بطؤ. یقال :عجبت من سرعة ذاک . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). زود شدن . (دهار). تندی . مقابل بطؤ، کندی . یقال : عجبت من سرعة ذلک الامر؛ عجب شدم از زودی آن کار. (مهذب الاسماء). رجوع به سرعت شود.
کلمات دیگر: