سياست , خط مشي , سياستمداري , مصلحت انديشي , کارداني , بيمه نامه , ورقه بيمه , سند معلق به انجام شرطي , اداره ياحکومت کردن
سیاسه
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
سیاسة. [ س َ ] (ع اِمص ) رجوع به سیاست شود.
کلمات دیگر:
سياست , خط مشي , سياستمداري , مصلحت انديشي , کارداني , بيمه نامه , ورقه بيمه , سند معلق به انجام شرطي , اداره ياحکومت کردن
سیاسة. [ س َ ] (ع اِمص ) رجوع به سیاست شود.