نمايندگي , وکالت , گماشتگي , ماموريت , وساطت , پيشکاري , دفترنمايندگي , امتياز , حق انتخاب , ازاد کردن , حق راي دادن
وکاله
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
وکالة. [ وَ / وِ ل َ] (ع اِمص ) وکیلی . (منتهی الارب ). اسم است توکیل را به معنی تفویض و اعتماد. (اقرب الموارد) (کشاف اصطلاحات الفنون ). ج ، وکالات . (اقرب الموارد). || گاه وکالة بر حفظ اطلاق میشود از باب اطلاق اسم سبب برمسبب . (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به وکالت شود.
کلمات دیگر: