کلمه جو
صفحه اصلی

ابساس

لغت نامه دهخدا

ابساس . [ اِ ] (ع مص ) راندن اشتر. زجر کردن شتررا به لفظ بس بس . || رها کردن ستور به آب . || بس بس گفتن ناقه را به وقت دوشیدن .



کلمات دیگر: