ازاصل، ازبن، ازبیخ، ازپایه، اصلاً، بطورکلی، قطعاً، کلاً، هرگز
اساساً
مترادف و متضاد
فرهنگ معین
(اَ سَ نْ) [ ع . ] (ق .) از بن ، از اصل .
لغت نامه دهخدا
اساساً. [ اَ سَن ْ ] (ع ق ) از روی اساس . اصلاً.
کلمات دیگر:
ازاصل، ازبن، ازبیخ، ازپایه، اصلاً، بطورکلی، قطعاً، کلاً، هرگز
(اَ سَ نْ) [ ع . ] (ق .) از بن ، از اصل .
اساساً. [ اَ سَن ْ ] (ع ق ) از روی اساس . اصلاً.