کلمه جو
صفحه اصلی

باذآورد

لغت نامه دهخدا

باذآورد. (اِخ ) بادآورد. نام شهری نزدیک واسط. رجوع به بادآورد و تجارب الامم ج 2 ص 468 و ابن اثیر ج 7 ص 101 شود.


باذآورد. [ وَ ] (اِ) یک قسم بته ٔ خاردار سفید که بادآورد نیز گویند. (ناظم الاطباء). اسپیدخار. فارسی نبطی است بمعنی خار سپید و بیونانی آنرا فراسیون یا افتنالوفی خوانند و نوعی از آنرا که شبیه به اشترغار است مردم مصر لحاح خوانند. رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 68 و بادآورد شود.


باذآورد. [ وَ ] (اِخ )(گنج ...) همان بادآورد باشد. رجوع به بادآورد و گنج بادآورد و فارسنامه ٔ ابن البلخی چ لیدن ص 104 شود.



کلمات دیگر: