بازدوسانیدن . [ دَ / دو دَ ] (مص مرکب ) بازچسبانیدن . ملصق کردن : من آن مرده را یافتم بپشت بازافتاده و پشت پای راست بشکم پای چپ بازدوسانیده و در انگشت او انگشتری بود. (تاریخ قم ص 296). رجوع به دوسانیدن شود.
بازدوسانیدن
لغت نامه دهخدا
کلمات دیگر:
بازدوسانیدن . [ دَ / دو دَ ] (مص مرکب ) بازچسبانیدن . ملصق کردن : من آن مرده را یافتم بپشت بازافتاده و پشت پای راست بشکم پای چپ بازدوسانیده و در انگشت او انگشتری بود. (تاریخ قم ص 296). رجوع به دوسانیدن شود.