کلمه جو
صفحه اصلی

بازرهانیدن

لغت نامه دهخدا

بازرهانیدن . [رَ دَ ] (مص مرکب ) نجات دادن . رهانیدن :
مگر کز بند غم بازم رهانی
که مردن به مرا زین زندگانی .

نظامی .


و رجوع به رهانیدن شود.


کلمات دیگر: