بجبج . [ ب ُ ب ُ ] (اِخ ) ابن خداش مغربی ، محدث بود. (یادداشت مؤلف ). نام محدثی است مغربی که پدرش خداش نام داشت . (منتهی الارب ).
بجبج
لغت نامه دهخدا
بجبج . [ ب ُ ب ُ ] (ع ص ، اِ) مشکهای شکافته شده . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر:
بجبج . [ ب ُ ب ُ ] (اِخ ) ابن خداش مغربی ، محدث بود. (یادداشت مؤلف ). نام محدثی است مغربی که پدرش خداش نام داشت . (منتهی الارب ).
بجبج . [ ب ُ ب ُ ] (ع ص ، اِ) مشکهای شکافته شده . (منتهی الارب ).